جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ويژگي هاي آيت‌الله انصاري همداني (ره)(1)
-(0 Body) 
ويژگي هاي آيت‌الله انصاري همداني (ره)(1)
Visitor 473
Category: دنياي فن آوري
خصوصيات فردي

متخلق به اخلاق الله

حضرت آيت الله انصاري كه شاگرد مكتب اهل بيت عصمت(ع) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بود، فردي بسيار مهربان و حليم و مصداق كاملي از « من يذكركم الله رؤيته » بود. بسيار مهمان نواز بود و با چهره‌اي باز از مهمانان استقبال مي‌كرد، تقريباً در تمام طول سال مهمان داشت و شخصاً خود از آنان پذيرايي مي‌كرد شاگردان او از نقاط ديگر به ديدنش مي‌آمدند اقامت هاي يكماه، دو ماهه در منزل ايشان داشتند، شاگردان آقا نقل مي‌كردند: به محض اينكه لباسمان كثيف مي‌شد و از تن بيرون مي‌آورديم سريعاً فرزندان آقا، آنها را به اندرون مي‌بردند و آنها را مي‌شستند، از شهرت و معروفيت و دنيا خواهي بسيار گريزان بود و مي‌فرمود:
« آرزو دارم بر سر كوهي روم كه هيچكس مرا نشناسد و بارها تكرار مي‌كردند كه از زماني كه مشهور شدم به زحمت افتادم ».
آقاي انصاري بسيار رقيق القلب بود و از ابتلائاتي كه دوستانش پيدا مي‌كردند بسيار ناراحت مي‌شد و در جهت رفع مشكلات بسيار همكاري مي‌كرد و ايشان انساني سليم النفس، بي ريا، ساده زيست، بي آلايش و متواضع بودند. ايشان با همه مراتب بالاي علمي هرگز ادعاي بزرگي نداشت و روحيه مردمي بودن در ايشان زبانزد همگان بود.
در بين راه هرگاه فرصتي دست مي‌داد با كسبه به گفتگو مي‌نشست. يكي از روحانيون بر جسته نقل مي‌كنند كه:
يكي از مريدان آقاي انصاري چند رأس گاو داشت روزي آقاي انصاري را ديدم كه وي را در بردن گاوها به صحرا همراهي مي‌كرد و بدون اينكه اين همراهي را كسر شأن خود بداند.
ايشان مدتي در روستاي دهلق در منزل مرحوم شيخ ميرزا رضا صالحي(ره) كه از نيكان بود سكونت داشت در اين مدت كم (حدود چهل روز) مردم روستا رفتارهايي از ايشان مشاهده كردند كه سخت به اهل علم علاقمند گرديدند آري ايشان با عمل صالح خويش مردم را به دينداري فرا مي‌خواند و به علماي دين خوشبين مي‌نمود. اين مرد بزرگ متخلق به اخلاق الهي بود و با گفتار و كردار خويش بسياري از تشنگان را به سرچشمه مقصود راهبري مي‌كرد.
يكي از مداحان اهل بيت(ع) گويد: روزي آقاي انصاري مرا در خيابان ديد مقداري پول به من داد و فرمود:
« يك مجلس روضه بخوان اما قربة الي الله. »
يكي از همدانيهاي مقيم نجف روزي به ايشان عرض كرد: آقا چرا از مجالس كناره‌گيري مي‌كنيد شايد اين كناره‌گيري شما موجب شود كه در مورد شما حرفهايي بزنند، ايشان فرمود:
« مجالس آلوده است در اين مجالس از علماء دين و بزرگان غيبت مي‌شود و نهي از منكر هم نمي‌شنوند بنابراين هر چه مي‌خواهند بگويند من در هر مجلسي شركت نمي‌كنم. »
آيت الله انصاري همداني تقيد شديدي به شرع داشت به همين خاطر «آيه الكرسي» را با خط زيباي شاگرد خود آقاي همايوني بر بالاي ديوار اتاق خويش در گرداگرد اتاق نوشته بود وقتي از ايشان پرسيدند در جواب فرمود:
« در روايت است كه هرگاه خانه‌اي بلندتر از هفت ذرع ساخته شود براي دور نمودن شيطان از آن، آيه الكرسي بر آن نوشته شود. »

سخاوت

حضرت آيت الله انصاري از وجوهات شرعيه استفاده نمي‌كردند بلكه از درآمد باغ كوچك و چند عدد گوسفند و گاو كه داشتند إمرار معاش مي‌نمودند و بارها مي‌فرمودند:
« خداي تعالي هيچ وقت ما را مقروض نكردند ».
با اينكه ايشان از نظر مالي و مادي ثروتي نداشت لكن در مقام بذل و بخشش مضايقه‌اي نداشت، محضر مقدسش محل قضاء حوائج بود، افرادي كه براي حوائج مادي و شفاي بيماريها مراجعه مي‌كردند حتي اگر خارج از اسلام بودند آنان را با آغوش باز مي‌پذيرفت.
و چه بسا افرادي را، كه با نفس مسيحائي خود مداوا مي‌نمود. صبيه حضرت آيت الله انصاري به نقل از همسرش نقل مي‌كردند كه:
يك شب زمستاني بسيار سرد در همدان پدرم سراسيمه در حالي كه عبايش بر دوشش نبود وارد منزل شد، حالش چنان بود كه در آن وقت نمي‌شد علت را از او سؤال كرد مستقيماً به اتاق رفت و چند تا لحاف و تشك بر دوش انداخت و بيرون رفت، بعد از مدت زماني برگشت و كاملاً درصورت او آرامش و رضايت ديده مي‌شد.

شجاعت

در بيان حق از هيچكس ابايي نداشت، گر چه طرف مقابل از ايشان مي‌رنجيد، آنچه كه بايد بگويند مي‌گفتند.
جناب حاج آقا گل آرايش نقل مي‌كند:
« در زمان جنگ جهاني دوم كه انگليسها داخل ايران بودند، روزي در همدان زن محترمي جهت كار منزل از خانه خارج مي‌شود، يك سرباز انگليسي به دنبال ايشان مي‌افتد زن وقتي احساس مي‌كند كه سرباز دنبال او را گرفته تندتر مي‌رود، تا در خيابان به آيت الله انصاري برخورد مي‌كند، زن خطاب به آقاي انصاري مي‌كند و فرياد مي‌زند مرا از دست اين خبيث نجات دهيد، آقاي انصاري جلوي سرباز را مي‌گيرد ولي سرباز به حضرت آقا جسارت مي‌كند، آقا هم با عصايش محكم بر سر سرباز مي‌زند و او را فراري مي‌دهد. »

فروتني، تواضع و کتوم بودن

آقاي انصاري خود كارهاي منزل را انجام مي‌داد، از بازار شخصاً خريداري مي‌كرد و اجازه نمي‌داد كه كسي در خريد خانه و حمل كالا او را كمك كند، در تواضع او اين سخن كفايت مي‌كند كه:
يكي از شاگردانش نقل مي‌كردند كه با اينكه من بيست سال بيشتر نداشتم و مشغول خواندن كفايه بودم و آيت الله انصاري مجتهد مسلم و بيش از چهل سال داشت، روزي من مشغول نماز شدم يك دفعه متوجه شدم اين مرد الهي در نماز به من اقتداء كرده ‌است.
مرد آن را دان كه خود را بشكند
مرد آن نبود كه صف‌ها بشكند
آقاي افراسيابي در اين مورد چنين مي گويد:
« ايشان خيلي متواضع و فروتن بود، عموماً مهمان ها که مي آمدند منزل ايشان حدوداً از سه چهار روز تا يکي دو ماه مي ماندند و ايشان از آن ها پذيرايي مي کرد و نمي گذاشت کسي کاري انجام دهد. خيلي عادي بودند اگر وارد مي شدي نمي فهميدي ايشان کدام يکي است. کارشان را به کسي نمي دادند. حتي وقتي شاگردها و مهمان هايشان از شهرستان مي آمدند، خانواده شان لباس آن ها را جمع مي کردند و مي شستند، تمام کارهاي مهمانان بر عهده خانواده شان بود. »
منظور اين که هيچ تشخصي براي خودشان قائل نبودند، زندگي ساده، بي تشخص و بي تشريفات داشتند.
از مرحوم دولابي نيز نقل شده که ايشان توي خانه نمي گذاشت کسي حتي يک استکان چايي برايش ببرد، خودش چايي مي آورد، سفره مي گذاشت.
آري فروتني، تواضع، بي توقعي و بي تکلفي وي کم نظير است.
استاد الهي و عارف رباني، مرحوم حاج شيخ جواد انصاري همداني مي‌فرمود:
« يكي از مؤمنان، شبي كه براي نماز شب بيدار شده بود مشاهده كرد كه حدود پانصد خانه از خانه هاي همدان نورافشاني مي‌كنند. به او الهام شده بود كه در اين خانه ها نماز شب خوانده مي‌شود، در نقطه‌اي از زمين عمودي از نور ديده بود كه تا آسمان كشيده شده ‌است و به او الهام شده بود كه در آن مكان وجود مقدس حضرت مهدي(ع) هست كه به نماز ايستاده ‌است. »
( رساله لقاءالله / 130 و 131 )
بعضي از شاگردان آقا معتقدند كه منظور خودش بوده كه اينجا از باب تواضع نام خودش را ذكر نكرده و اين حالت عادت آقا بود كه در گفتن اسرار خيلي كتوم بودند.
حتي آقا مي‌فرمودند:
« اگر ملا كاظم كربلايي كه بطور اعجاز، قرآن به حافظه او سپرده شد آن را افشا نمي‌كرد از جانب خداي تعالي بيشتر نصيبش مي‌شد. »

تقيد به شرع مقدس و پرهيز از گناه

از خصوصيات بارز ايشان تقيد به تمام معنا به شرع مقدس بود به تمام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات اهتمام تام داشت، براي غسل جمعه اهميت زيادي قائل بود. نه خود غيبت مي‌كرد و نه اجازه غيبت كردن در حضورش را مي‌داد.
جناب آقاي اسلاميه نقل مي‌كردند كه:
در زماني كه مرحوم انصاري در قم ساكن بودند و به درس آيت الله العظمي حائري مي‌رفتند، مرتباً براي برادرش كه در همدان عطاري داشت نامه مي‌نوشتند يكبار در نامه‌اي نوشته بود،
« برو از آيت الله آخوند ملا علي همداني براي من حلال بودي طلب كن، چون در قم من در مجلسي بودم كه جمعي شركت داشتند در آن جلسه از آخوند ملا علي بدگويي شد من پيش خود فكر كردم كه آيا بايد دفاع كنم يا نه، به اين نتيجه رسيدم كه بايد از ايشان دفاع كنم ولي قبل از اينكه سخني بگويم، جلسه پاشيد و آنها متفرق شدند، پس به جهت اين كوتاهي از او براي من طلب حلاليت بعمل آور. »
جناب آقاي اسلاميه مي‌فرمود:
وقتي برادر آيت الله انصاري اين مسأله را با آخوند در ميان گذاشتند آخوند فرمود: حلال كردم، حلال كردم، عجب! هنوز اينگونه افراد پيدا مي‌شوند. آيت الله انصاري عصرها اغلب جهت قدم زدن از منزل خارج مي‌شدند و آخرالآمر جهت تفكر به قبرستانها مي‌رفتند و تأكيد داشتند كه شخص سالك بايد روزانه ساعتي را براي تفكر قرار دهد، تفكر در قبور و اهل دنيا و كساني كه آمدند و رفتند، تفكر در احوال بزرگان، تفكر در حالات اولياء خدا و تفكر در مرگ و ... .
يك روز آقا جهت قدم زدن به سمت عباس آباد كه در آن زمان بيرون از شهر بود و با شهر فاصله زيادي داشت و محلي تفريحي محسوب مي‌شد رفتند هنگام برگشتن كه نزديك غروب بوده در يك سواري كه آخرين وسليه برگشت بوده سوار مي‌شود ولي در اين اثناء يك زن بي‌حجاب هم در ماشين سوار مي‌شود، آقا از ماشين پياده مي‌شود و تمام راه را با آن پيكر ضعيف و لاغرش پياده به شهر بر مي‌گردند.
مرحوم ثقة الاسلام حاج غلامحسين راجي كه از مقدسين و پاكان همدان بود نقل مي‌كرد:
وقتي از سفري كه به مكه مكرمه و عتبات عاليات داشتم برگشتم، آيت الله انصاري و چندي از دوستانشان به منزل ما آمدند من خدمت معظم له عرض كردم كه: آقاي ... كه از معمّمين و محترمين سامراء هستند به شما ارادت زيادي دارند و درخواست كردند كه به ايشان التفات و توجهي بفرماييد آيت الله انصاري سر به زير انداخت و بعد از دقايقي سربلند كردند و فرمودند:
« چگونه مي‌توانيم به ايشان توجه كنيم در حالي كه در نماز تحت‌الحنك نمي‌اندازد. »

بي اعتنايي به دنيا

سيره عملي و رفتاري ايشان فرار از دنيا بود، بارها در جلساتش نسبت به دنيا و خطرات آن هشدار مي داد، آيه شريفه 14 سوره آل عمران طليعه سخنانش بود:
« زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ »
جناب مرحوم غلامحسين سبزواري نقل مي‌كردند كه:
روزي آقاي انصاري در عنفوان جواني به تجارتخانه من آمد و من آقا را روي فرشهايي كه روي هم گذاشته شده بود نشاندم، با آقا مشغول صحبت بوديم كه ديدم ايشان ناگهان تكان سختي خوردند و مانند برق از سر جايش پريدند و به اطراف نگاه كردند، بعد دستش را روي فرشها گذاشتند و فرمودند:
« خودش است، اين دنياست كه انسان را اينگونه مي‌گيرد. »

پرهيز از بحث و جدل

و او بيشتر دوست داشت در حال خودش باشد. اهل بحث نبود و از آن دوري مي کرد.
و اينک خاطره اي بشنويم از آقاي اسلاميه:
« يک بار يک عده از تهران آمده بودند همدان خدمت آقا. بعد آن ها شروع کردند به بحث کردن و يکي از آقايان گفت: الان آقا مي آيند و جواب را از خودشان مي گيريم. آقاي انصاري تشريف آوردند و دو زانو نشستند سر جاي خودشان و در همان حالت سکوت مخصوص خود بودند. يکي از آقايان گفت: آقا اين بحث مطرح بود و ما مي خواستيم جوابش را از شما بشنويم و ايشان فرمودند: من حال بحث ندارم. »
يعني بعضي ها هستند که کارشان فقط بحث کردن است و اهل راه رفتن نيستند. شايد او مي خواست با اين سکوتش بالاترين جواب ها را بدهد.

كتمان اسرار الهي و ملاقات امام زمان(ع)

از خصوصيت بارز آيت الله انصاري كتمان شديد اسرار بود. تأكيد داشت كه شاگردان او اسرار الهي را بروز ندهند. روي اين جهت شاگردان مقيد بودند كه مطالبي را كه در جلسات گفته مي‌شود مكتوب نگردد. يكي از شاگردان آيت الله انصاري از ايشان سؤال مي‌كند: چه زماني ما مي‌توانيم خدمت صاحب‌الزمان ولي عصر(ع) برسيم؟
آيت الله انصاري جواب مي‌دهند:
زماني كه حضور و غيبت آقا براي شما فرقي نكند.
در زماني ديگر يكي از شاگردان ايشان سؤال مي‌كند: آيا مي‌شود به حضور حضرت حجت(ع) رسيد؟ آقا جواب مي‌دهند:
بنده خدا، به حضور خداوند هم مي‌توانيم برسيم به حضور بنده‌اش نمي‌توانيم برسيم!
درمرتبه ديگر كه آيت الله دستغيب (ره) و آيت الله فهري هم بوده‌اند آيت الله نجابت سوا ل مي‌كند كه: آيا به حضور امام زمان(ع) رسيده ايد؟ آقا جوابي مي دهند به اين مضمون که:
ماازددت يقيناً،
کنايه از اينکه من چنان حضور حضرت قائم(ع) را هميشه با تمام وجود احساس مي‌كنم كه حضور و غيبت او علي الظاهر برايم يكسان است.

قريحه نيکو

حضرت آيت الله انصاري همداني علاوه بر مراتب علمي و عرفاني، صاحب قريحه اي بس نيكو بودند. از ايشان اشعاري بجاي مانده ‌است و تخلص او «فاني» است كه همه، دلالت بر التهاب دروني و سوز و گداز وي دارد، اينك نمونه اي از اين اشعار عارفانه ذكر مي‌گردد:
اي شه ملك ملاحت، دلبر زيباي من
قومي از غم كرده‌اي دلخون، بت رعناي من
از هلال ابرويت، خم كرده‌اي بالاي من
روزگارم ساخت چشمت، ترك بي پرواي من

« آخر از رحت نگر بر زردي سيماي من »

در شب هجران ندارم قصه جز با موي تو
هر زمان با چشم نمناكم بياد روي تو
اي خوش آن ساعت گذارم افتد اندر كوي تو
گه شوم مدهوش و گه مست اي صنم از بوي تو

« يا سپارم جان ز شوقت يار بي همتاي من »

هر دلي كز عشق رويت دلبرا ديوانه شد
در بر شمع جمالت جان او پروانه شد
جغد آسا در فراقت ساكن ويرانه شد
عاري از دنيا و دين و خويش و زبيگانه شد

« حال زارش شد گواه محنت و غمهاي من »

آن سر انگشت كز زلفت حمايت مي‌كند
از عبير نافه چيني حكايت مي‌كند
با نسيم صبحدم از گل سعايت مي‌كند
از پريشاني دلها بس شكايت مي‌كند

« كز اميران جهان خون شد دل زيباي من »

عالم همه از روي جميلت شده پر نور
در ديده اعمي رخ زيباي تو مستور
موسي كليمي نبود تا كه ببيند
هر لحظه پديدار تجلي تو بر طور
هر جام دلي گشت پر از ساغر مهرت
مأنوس تو گرديد و زغيرت همگي دور
ما دست ز دامان جلال تو نداريم
زين درگه لطف است طلبكار تو منصور
يكباره بزن آتش غيرت به دل اي دوست
تا جز تو نماند دگري مقصد و منظور
اين خانه كه بيگانه در او ساخته منزل
خالص كن و دشمن همگي ساز تو مقهور
در فضل عميم تو نگنجد كه فتد دوست
در مهلكه و دشمن او خرم و مسرور
اي مهدي موعود تو را باد تحيت
پس رحمت حق و بركاتش به تو منثور
پيوسته بر آباء كرامت ز خدا باد
شايان صلوات ابدي نازل و منشور
ما دست به دامان تولاي تو داريم
بر بندگي درگه شه نامي و مشهور
اي آنكه پسنديده درگاه الهي
درياب يكي خسته و وامانده و منفور
گر يك نظر از لطف بر اين بنده نمايي
مقبول به درگاه خدا افتد و مغفور
زين در كه گدا باز از او نامده محروم
اميد شود سعي من شيفته مشكور
روي سيهم از كرم حضرت مولي
مستور به درگاه خدا آمد و مبرور
بنماي به «فاني» ز كرم يك نظر اي دوست
كان سوخته در راه تو شد كشته و مهجور

« نگار نازنين »

گر شبي از در درآيد آن نگار نازنيم
كلبه احزان نمايد مقدمش خلد برينم
برنگيرد گر حجاب از چهره آن دلدار جاني
هرگز آسايش نبيند اين دل زار غمينم
روزگار غم سرآيد آنچنان گردد كه گويي
غم نزد از روز اول داغ حسرت بر جبينم
بر سرير مسند عشقست حالي تكيه گاهم
مهر جانان ملك جان بنهاده در زير نگينم
در هواي عشق او پر مي‌زنم تا عرش اعلي
كي گذارد عشق جانان آشيان اندر زمينم
«فانيا» گر شمع رويش طالب پروانه باشد
من به كوي عشقبازي سوزش آتش گزينم

« منزلگه يار »

منزلگه آن يار اگر خانه من بود
فردوس برين گوشه كاشانه من بود
شاهان جهان را نشدي هيچ ميسر
آن گنج مرادي كه به ويرانه من بود
هر گوشه چشمي كه نمود آن شه خوبان
تيري به دل خسته ديوانه من بود
گر سوخت مرا جلوه ديدار عجب نيست
كان شمع مراد دل ويرانه من بود
هر ناحيه شد جلوه گر از حسن نگاري
از پرتو آن دلبر جانانه من بود
گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد
كان آب حيات و مي و ميخانه من بود
برد آن خم ابرو ز كنشتم سوي محراب
در بي خبري ديد كه بت خانه من بود
لطف ازلي گفت كه اي «فاني» محروم
آزاديت از پند حكيمانه من بود

« ناخدا باشد خدا »

اندر اين كشتي و اين بحر عميق
ناخدا باشد خدا اينجا رفيق
ناخدا در بحر تو باشد خدا
كي شود اين ناخدا از تو جدا
اندر اين دريا خدايت ناخداست
غم مخور چون ناخدا اينجا خداست
كشتي هر شط و هر بحر است او
عشق حقّ سكاني و فلك نكو
عشق مجنون چون پديد آمد مجاز
آن مجازي بهتر از شرك نماز
اي برادر جامه شركت ببر
اندر آن بازار عشق آن را بدر
چو پاي از جاده بيرون شد، چه نفع از رفتن راهم
چو كار از دست بيرون شد، چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب كم كن، كه من ناجنس شاگردم
پدر گو پند، كمتر ده، كه من نااهل فرزندم
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمي‌بينم
دل بي غم كجا جويم، كه در عالم نمي‌بينم
دمي بي همدمي خرم، ز جانم بر نمي‌آيد
دلم با جان برآمد، چونكه يك همدم نمي‌بينم
منبع:کتاب در کوي بي نشانها و کتاب سوخته
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image